من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
به نام حضرت دوست
سلام علیکم
عرض کنم خدمتتان که ما بی تقصیریم بی مقدمه می رویم سر اصل مطلب ، داشتیم مثل بچه ی ادم داخل بهشت زندگیمان را می کردیم که یکباره گفتند فلانی باید چند وقتی بروی مسافرت و علی الحساب انجا زندگی کنی تا بعدا بفرستیم دنبالت ما هم چون بچه ی حرف گوش کنی بودیم گفتیم چشم زندگی می کنیم !
بعدش دیدیم زندگی در این مسافرخانه هم که بدون دلخوشی نمی شود یکی از دل خوشی های ما هم همین نوشتن است پس چه بهتر که این سایه روشن های ذهنمان را برای مسافرهای دیگر بگوییم تا عقده ای نشویم !
البته در همین جا و از همین تریبون اعلام میکنیم که به خاطر این خط خطی هایمان شرمنده اقایان سعدی حافظ مولوی و از خانم ها هم پروین اعتصامی و... هستیم (فی الواقع به یاد موج های وبلاگی افتادم و دعوت از دوستان!)
دو تا نکته ؛
اول اینکه مسافر می خواهد حرفهای جدی را کمی غیر جدی بگوید!
دوم اینکه گاهی اینجا نوشته های میهمان هم داریم همش که نمی شود من بگویم بعضی اوقات هم دیگران بگویند چه اشکالی دارد؟سعی میکنم منبعش را ذکر کنم اگر نشد بدانید که پیدا نکردم .
سوم ، سلام کردیما !
چهارم از کودکی ریاضیاتمان ضعیف بود !
نوشته شده توسط : مسافر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ